-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اسفند 1400 18:38
کزین هزار هزاران یکی نگفت که بر شانهات چه میگذرد... #محمد_مختاری
-
با غم انگیز ترین حالت طهران چه کنم
چهارشنبه 18 اسفند 1400 22:50
زیر بی رحم ترین زاویه ساطورم خودکشی مرگ قشنگیست
-
راستش اینه؛
دوشنبه 16 اسفند 1400 19:36
یه غمی تو این هوا هست که آدم دلش میخواد بِمیره !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 اسفند 1400 19:11
شب من طهران شب غم طهران
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 اسفند 1400 00:06
یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی یادت به خیر یار فراموشکار من
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 اسفند 1400 00:02
بارون تق و تق به شیشه می خوره ارتوش و نفرینش پلی شده حال آدمای دور و برتون رو حتما بپرسید فردا روزی جانی برای پرسیدن ندارید
-
با راستی و گیلاس سر به هوا
جمعه 29 بهمن 1400 22:54
این گیلاس رو در جایی به اسم سامسون زییر همین باران تنهایی با همین چشمان تار می زنم به سلامتی کسانی 1که الان در یاد منن شمایی که بازوان اویید و جمله ای که بر لبانم قبل از جوانه زدن خشکید دوستت دارمی که از بی ابی ماسید
-
پیش بسوی مرگ
یکشنبه 24 بهمن 1400 12:19
نمی دونم امیکرونه یا چیز دیگست بدنم خالی کرد. خودمو به زور رسوندم خونه هر چی هست مردنم قطعیه راحتی که در مرگ هست در هیچ زندگی ای نیست
-
تاسیانی که من باشم
سهشنبه 19 بهمن 1400 20:07
من تمام عمرم دچار تاسیان بوده ام و تاسیان از دنیا خواهم رفت
-
دنیا همه غصه است
شنبه 16 بهمن 1400 18:36
دلم پر از غصه است غصه ای که همیشه با من بوده و این روزها عجیب پر رنگ است
-
Joulin
سهشنبه 5 بهمن 1400 20:55
چقدر دلم می خواست بنویسم ولی گویا هنوز کلماتش اختراع نشده چقدر خسته ام از زیستن و این کار همیشگی منه چقدر بی ارتباطم با این دنیا و ادماش در بازوان رو خودنم چقدر رنج آدمها رو کسی نمی فهمه و چقدر آدمها ا با رنجهاشون تنهان .... چقدر سکوت این خونه ترسناکه چقدر من دچار ترس و دلشوره شده ام و چه عصیان عجیبی درونم نهفه است...
-
شاره جان
پنجشنبه 30 دی 1400 23:12
چه غمگینم های شاره جان های های شاره جان
-
نگاه کن
جمعه 24 دی 1400 16:20
روی تراس رو به یک چنار بزرگ که دو تا یا کریم به هم دیگه عشق میدن وایسادم در نقطه ای از طهران که شهرآراست به همین چند دقیقه قبل یا شایدم ساعت و سال و عمر.. فکر می کنم یک عمر صدات رو نشنیدم نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود صراحی سیاه و سرکشم اسیر دست آفتاب می شود ... یکی از یا کریما رفته و اون یکی کز...
-
تو دیگر سایه فرزند بر در نخواهی دید
پنجشنبه 16 دی 1400 19:45
بمان مادر در خانه خاموش خود مادر
-
دنیا هنوز...
سهشنبه 7 دی 1400 22:57
چهار روزه تو هوای دلِ بوشهر اطراق کردم هر شب نسیم خنک و موج دریا هر روز شهر به شهر همه چی حکایت از این داره که دنیا هنوز قشنگیاش رو داره ولی نداره یه چیزی کم داره میبینی آدمی همواره در لحظات آروم دنبال غم بزرگیه غمی که ته قلبش رسوب کرده و جدا نشدنیه
-
در ستایش غم
جمعه 3 دی 1400 22:30
من سالهاست عروسی نرفته ام یا حتی اگه رفته باشم که یادم نمیاد برام عزا بوده من کتاب رو با هدایت و کافکا شروع کردم موسقی همه چی گوش میدادم فرهاد.. فریدون فروغی.. یه آهنگ از افسر شهیدی.. جون بائز و... حتی یادمه و تو همون معدود عروسی که در دهه شصت رفته بودمم و آهنگ شاه دو ماد اسمعیل ستار زاده به گوشم خورده بود فک میکردم...
-
فراق از عمر من می کاهد ای نا مهربان رحمی
پنجشنبه 2 دی 1400 17:17
تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمی اید
-
سیاه روزگارم چون شب یلدا
سهشنبه 30 آذر 1400 21:51
ضعف شدید شبیه روزایی که کرونا گرفته بودم خستگی و خواب آلودگی مفرط و For All Your Dreams از Mary mehrmand
-
در بازوان
شنبه 20 آذر 1400 23:26
بعضی حرفا با پوست و خون آدمی عجین شده فقط راهی پیدا نمی کنن که به زبان جاری شوند فرقی هم نمی کنه در هر لحظه از زیست مون جاریه مثل این حرف دوست عزیزم غم شاید اصیل ترین و واقعی ترین حس آدماس در هر لحظه از زیست مون جاریه یا مثل قطعه ای از موسیقی متن فیلم حکومت نظامی با آهنگسازی Mikis Theodorakis همینقدر عمیق همینقدر واقعی
-
شبهای غم آباد
جمعه 19 آذر 1400 00:16
نبودم لحظهای شاد تو شب های غم آباد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آذر 1400 16:43
چقدر عجیبه هر شب که میخوابیم انتظار بیدار نشدن روز بعدش رو داریم ما شب میمیریم و روز بعد باز متولد میشویم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 آذر 1400 17:54
تو در کرانهی عالم درون خویش به یغما فتادهای کزین هزار هزاران یکی نگفت که بر شانهات چه میگذرد... محمد مختاری
-
راستش اینه
پنجشنبه 11 آذر 1400 22:01
راستش اینه؛ یه غمی تو این هوا هست که آدم دلش میخواد بِمیره !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 آذر 1400 21:49
دیگه دیوونه ها هم نمی خندن
-
ما که رفتیم بمیریم، شما خوش باشید
یکشنبه 7 آذر 1400 18:31
روایت زندگی ام را از زبان علی اکبر جان یاغی تبار می خوانم تن نحیفم را چون مرده ای آرام به گوشه ای می کشم دو زانویم را در شکمم جمع می کنم و خود را مرور می کنم دائم مرور می کنم خودم را ..... خستهام، خسته از این گونه دوام آوردن خستهام، خسته از این صبح به شام آوردن خستهام، خسته از این خستگی پی در پی خستهام، خسته از...
-
آخر خط
چهارشنبه 26 آبان 1400 22:32
آدمی که دو هفته است نان نخریده بخچالش بوی کپک میدهد دریغ از یک تخم مرغ لباس شسته در خانه ندارد یک استکان یا لیوان شسته ندارد سطل زباله بو گرفته اش زار میزند با دنیا مشخص است این آدم بریده از همه دنیا آدمی ست به آخر خط رسیده به غایت به آخر خط
-
تموم کن این نمایشو
شنبه 15 آبان 1400 21:18
بعضی آدما به دنیا اومدن واسه دهن کجی به دنیا اومدن که مرگ رو هم شکست بدن مرکوری وقتی در اواخر عمرش میگه The Show Must go on دقیقا تمام کائنات و مرگ رو به میگیره و آنگونه که هست زندگی می کنه بدون هیچ مرزی هیچ باور تحمیلی قیاس مع الفارقه ولی من می گم تموم کن این نمایشو
-
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
شنبه 15 آبان 1400 00:11
مثلا همینجا که خوابیدم بمیرم مورچه ها روم خاک بریزن کلاغا برام مرثیه بخونن برف بشینه روم و همه دنیا سپید بشه از آنچه سیاهی ست از من و کسی در آن دنیایی که وجود ندارد با آواز خوش بخونه دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد .... .... همین ما را از تمام لذتهای دنیا بس
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 آبان 1400 07:13
چشام از راه دوری سو نمیده زبونم میل گفتگو میده
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 آبان 1400 05:51
از ساعت سه زل زدم به این دنیا سراسر سیاهی ست هیچ سپیده دمی وجود ندارد