روی تراس رو به یک چنار بزرگ که دو تا یا کریم به هم دیگه عشق میدن وایسادم
در نقطه ای از طهران که شهرآراست
به همین چند دقیقه قبل یا شایدم ساعت و سال و عمر.. فکر می کنم
یک عمر صدات رو نشنیدم
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه و سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
...
یکی از یا کریما رفته و اون یکی کز کرده
به نظرم از همین الان مرده
این درخت تابوت و اون صدای کلاغ ناقوس مرگشه
خودش هنوز نمیدونه چه اتفاقی افتاده
دلم می خواست طهران رو با همین سیگار دود کنم
که یا کریمه کز کرده رنج کمتری بکشه