هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

به سوی هیچ

آدمی یهو، یکجا، پیر میشه

از همه دنیا میبره

و میمیره

تنها تکه ای گوشت و استخوان معلق در فضای ناکجاآباد باقی می مونه

بی هیچ پیوندی به این دنیا

و تنها امیدش به خاک است

و خاک عزیزترین و نزدیکترین عنصر هستی است

چه میهمانی  گرم و ابدی با خاک 

جایی که متعلق به آنم 

بی هیچ دنیای کذایی دیگر

و چقدر

نمی دانید چقدر این نیستی ابدی آرامش بخش است

تنها آرامش هستی،

تنها چیزی که عذاب بودن را ممکن می کند

 نیستی ابدی است

و من چقدر قدر دان این نعمت بی کران طبیعت هستم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد