هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

کزین هزار هزاران

یکی نگفت

که بر شانه‌ات

چه می‌گذرد...

#محمد_مختاری

با غم انگیز ترین حالت طهران چه کنم

زیر بی رحم ترین زاویه ساطورم

خودکشی مرگ قشنگیست

راستش اینه؛


یه غمی تو این هوا هست که آدم دلش میخواد بِمیره !

شب من طهران

شب غم طهران

یادم نمی کنی و ز یادم  نمی روی

یادت به خیر یار فراموشکار من

بارون تق و تق به شیشه می خوره

ارتوش و نفرینش پلی شده

حال آدمای دور و برتون رو حتما بپرسید

فردا روزی جانی برای پرسیدن ندارید 

با راستی و گیلاس سر به هوا

این گیلاس رو در جایی به اسم سامسون

زییر همین باران تنهایی

با همین چشمان تار

می زنم

به سلامتی

کسانی 1که الان در  یاد منن

شمایی که بازوان اویید

و جمله ای که بر لبانم

قبل از جوانه زدن خشکید

دوستت دارمی

که از بی ابی

ماسید

پیش بسوی مرگ

نمی دونم امیکرونه یا چیز دیگست

بدنم خالی کرد. خودمو به زور رسوندم خونه

هر چی هست مردنم قطعیه

راحتی که در مرگ هست در هیچ زندگی ای نیست

تاسیانی که من باشم

من تمام عمرم دچار تاسیان بوده ام

و تاسیان از دنیا خواهم  رفت

دنیا همه غصه است

دلم  پر از غصه است

غصه ای که همیشه با من بوده

و این روزها عجیب پر رنگ است

Joulin

چقدر دلم می خواست بنویسم 

ولی گویا هنوز کلماتش اختراع نشده

چقدر خسته ام از زیستن و این کار همیشگی منه

چقدر بی ارتباطم با این دنیا و ادماش

در بازوان رو خودنم

چقدر رنج آدمها رو کسی نمی فهمه

و چقدر آدمها ا با رنجهاشون تنهان


.... 

چقدر سکوت این خونه ترسناکه

چقدر من دچار ترس و دلشوره شده ام

و چه عصیان عجیبی درونم نهفه است

دلم یک چادر وسط یک جنگل پاییزی می خواد

کمی نوشیدنی گرم

و و کسی یا چیزی که زل بزنم بهش و آنچه که بر زبان نمیاد رو از من بخونه

بخونم 

و 

حیدو هدایتی تو گوشمه 


شاره جان

چه غمگینم های شاره جان

های های شاره جان

نگاه کن

روی تراس رو به یک چنار بزرگ که دو تا یا کریم به هم دیگه عشق میدن وایسادم 

در نقطه ای از طهران که شهرآراست

به همین چند دقیقه  قبل یا شایدم ساعت و سال و عمر.. فکر می کنم

یک عمر صدات رو نشنیدم

نگاه کن که غم درون دیده ام 

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه و سرکشم 

اسیر دست آفتاب می شود

... 

یکی از یا کریما رفته و اون یکی کز کرده

به نظرم از همین الان مرده

این درخت تابوت و اون صدای کلاغ ناقوس مرگشه

خودش هنوز  نمیدونه چه اتفاقی افتاده

دلم می خواست طهران رو با همین سیگار دود کنم

که یا کریمه کز کرده رنج کمتری بکشه


تو دیگر سایه فرزند بر در نخواهی دید

بمان مادر در خانه خاموش خود مادر

دنیا هنوز...

چهار روزه تو هوای دلِ بوشهر اطراق کردم

هر شب نسیم  خنک و موج دریا

هر روز شهر به شهر

همه چی حکایت از این داره که دنیا هنوز قشنگیاش رو داره

ولی نداره

یه چیزی کم داره

میبینی

آدمی همواره در لحظات آروم دنبال غم بزرگیه

غمی که ته قلبش رسوب کرده

و جدا نشدنیه

در ستایش غم

من سالهاست عروسی نرفته ام یا حتی اگه رفته باشم که یادم نمیاد برام عزا بوده

من کتاب رو با هدایت و کافکا شروع کردم

موسقی همه چی گوش میدادم

فرهاد.. فریدون فروغی.. یه آهنگ از افسر شهیدی.. جون بائز و... 

حتی یادمه و تو همون معدود عروسی که در دهه شصت رفته بودمم و آهنگ شاه دو ماد اسمعیل ستار زاده به گوشم خورده بود فک میکردم این تراژیک ترین آهنگ برای عروسیه و هیچ کس فریاد اون زخمه های دو تار نمی شنوه

چی می گفتم

هوم

غم

با من زاده شده.. 

و حیدو 

حیدو هدایتی

شادی ها یه جور تظاهرن.. مثل غم نیستن... زود گذرن..  اصیل نیستن.. ترسناکن.. 

غم ته صدای فروغ اصیله... خانه ای که سیاه است اصیله... 

شب اصیله

خواب اصیله

بیداری دروغه

روز دروغه

غم تو چشمای آدماست. اگه نبینیشون یعنی اون آدم قلابیه 

غروب دریا اصیله

غروب دریا اصیله

و ذهن مشوش من هیچ تمرکزی ندارد



فراق از عمر من می کاهد ای نا مهربان رحمی

تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید 

دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمی اید

سیاه روزگارم چون شب یلدا

ضعف شدید

شبیه روزایی که کرونا گرفته بودم

خستگی و خواب آلودگی مفرط

و 

For All Your Dreams 

از

Mary mehrmand


در بازوان

بعضی حرفا با پوست و خون آدمی عجین شده

فقط راهی پیدا نمی کنن که به زبان جاری شوند

فرقی هم نمی کنه

در هر لحظه از زیست مون جاریه

مثل این حرف دوست عزیزم 

غم شاید اصیل ترین و واقعی ترین حس آدماس

در هر لحظه از زیست مون جاریه

یا مثل قطعه ای از موسیقی متن فیلم حکومت نظامی

 با آهنگسازی Mikis Theodorakis

همینقدر عمیق

همینقدر واقعی 

شبهای غم آباد

نبودم لحظه‌ای شاد

تو شب های غم آباد