بارون تق و تق به شیشه می خوره
ارتوش و نفرینش پلی شده
حال آدمای دور و برتون رو حتما بپرسید
فردا روزی جانی برای پرسیدن ندارید
این گیلاس رو در جایی به اسم سامسون
زییر همین باران تنهایی
با همین چشمان تار
می زنم
به سلامتی
کسانی 1که الان در یاد منن
شمایی که بازوان اویید
و جمله ای که بر لبانم
قبل از جوانه زدن خشکید
دوستت دارمی
که از بی ابی
ماسید
نمی دونم امیکرونه یا چیز دیگست
بدنم خالی کرد. خودمو به زور رسوندم خونه
هر چی هست مردنم قطعیه
راحتی که در مرگ هست در هیچ زندگی ای نیست
چقدر دلم می خواست بنویسم
ولی گویا هنوز کلماتش اختراع نشده
چقدر خسته ام از زیستن و این کار همیشگی منه
چقدر بی ارتباطم با این دنیا و ادماش
در بازوان رو خودنم
چقدر رنج آدمها رو کسی نمی فهمه
و چقدر آدمها ا با رنجهاشون تنهان
....
چقدر سکوت این خونه ترسناکه
چقدر من دچار ترس و دلشوره شده ام
و چه عصیان عجیبی درونم نهفه است
دلم یک چادر وسط یک جنگل پاییزی می خواد
کمی نوشیدنی گرم
و و کسی یا چیزی که زل بزنم بهش و آنچه که بر زبان نمیاد رو از من بخونه
بخونم
و
حیدو هدایتی تو گوشمه
روی تراس رو به یک چنار بزرگ که دو تا یا کریم به هم دیگه عشق میدن وایسادم
در نقطه ای از طهران که شهرآراست
به همین چند دقیقه قبل یا شایدم ساعت و سال و عمر.. فکر می کنم
یک عمر صدات رو نشنیدم
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه و سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
...
یکی از یا کریما رفته و اون یکی کز کرده
به نظرم از همین الان مرده
این درخت تابوت و اون صدای کلاغ ناقوس مرگشه
خودش هنوز نمیدونه چه اتفاقی افتاده
دلم می خواست طهران رو با همین سیگار دود کنم
که یا کریمه کز کرده رنج کمتری بکشه
بمان مادر در خانه خاموش خود مادر
چهار روزه تو هوای دلِ بوشهر اطراق کردم
هر شب نسیم خنک و موج دریا
هر روز شهر به شهر
همه چی حکایت از این داره که دنیا هنوز قشنگیاش رو داره
ولی نداره
یه چیزی کم داره
میبینی
آدمی همواره در لحظات آروم دنبال غم بزرگیه
غمی که ته قلبش رسوب کرده
و جدا نشدنیه
من سالهاست عروسی نرفته ام یا حتی اگه رفته باشم که یادم نمیاد برام عزا بوده
من کتاب رو با هدایت و کافکا شروع کردم
موسقی همه چی گوش میدادم
فرهاد.. فریدون فروغی.. یه آهنگ از افسر شهیدی.. جون بائز و...
حتی یادمه و تو همون معدود عروسی که در دهه شصت رفته بودمم و آهنگ شاه دو ماد اسمعیل ستار زاده به گوشم خورده بود فک میکردم این تراژیک ترین آهنگ برای عروسیه و هیچ کس فریاد اون زخمه های دو تار نمی شنوه
چی می گفتم
هوم
غم
با من زاده شده..
و حیدو
حیدو هدایتی
شادی ها یه جور تظاهرن.. مثل غم نیستن... زود گذرن.. اصیل نیستن.. ترسناکن..
غم ته صدای فروغ اصیله... خانه ای که سیاه است اصیله...
شب اصیله
خواب اصیله
بیداری دروغه
روز دروغه
غم تو چشمای آدماست. اگه نبینیشون یعنی اون آدم قلابیه
غروب دریا اصیله
غروب دریا اصیله
و ذهن مشوش من هیچ تمرکزی ندارد
تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمی اید
ضعف شدید
شبیه روزایی که کرونا گرفته بودم
خستگی و خواب آلودگی مفرط
و
For All Your Dreams
از
Mary mehrmand
بعضی حرفا با پوست و خون آدمی عجین شده
فقط راهی پیدا نمی کنن که به زبان جاری شوند
فرقی هم نمی کنه
در هر لحظه از زیست مون جاریه
مثل این حرف دوست عزیزم
غم شاید اصیل ترین و واقعی ترین حس آدماس
در هر لحظه از زیست مون جاریه
یا مثل قطعه ای از موسیقی متن فیلم حکومت نظامی
با آهنگسازی Mikis Theodorakis
همینقدر عمیق
همینقدر واقعی