هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

ساعت 4 صبح

تا الان

 راه رفتن مداوم در باغ  و رانندگی 

الان نشستم پای حیدو هدایتی و منگه اش 

و گریه کردم

به چیزهایی که خودم از خودم میدانم

چقدر من شرمنده خودم هستم

کسی به چنین حال مباد

امین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد