هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

این نیز بگذرد .

نمی دونم چجوری میشه که ادما از هم دلی  به برداشت هایی از ادم در اوج داغونی می رسند  که دلشان می خواهد . گویی منتظر جاری شدن کلمات از ذهن الکنِ ادمی هستند تا حرف خودشان را بر زبان جاری کنند . شاید هم از اول هم دلی در کار نباشد و بیشتر هم زبانی بوده .  

امشب فقط شاملو گوش می دهم . مصاحبه گر ازش می پرسه اقای شاملو  ایا شما مفاهیمی در ذهنتون بوده که نتونید بر زبان جاری کنید . جواب شاملو خیر است ولی اگر اینو از من می پرسیدن می گفتم بله . بله ای نه از سر ترس . فقط چون زبانم نمی تواند ذهنیاتم را روی کاغذ جاری کند . من هیچ وقت وسعت کلمات در ذهنم و ادبیاتی که بتونم حتی از واژگانی که  موجود در ذهنم هست اونقدر بالا نبوده که بتونم ذهنیاتم رو جاری کنم . بگذریم این نیز بگذرد .

ای دوری ات 

آزمونِ تلخِ 

زنده بگوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد