پایان
نمی دونم چجوری میشه که ادما از هم دلی به برداشت هایی از ادم در اوج داغونی می رسند که دلشان می خواهد . گویی منتظر جاری شدن کلمات از ذهن الکنِ ادمی هستند تا حرف خودشان را بر زبان جاری کنند . شاید هم از اول هم دلی در کار نباشد و بیشتر هم زبانی بوده .
امشب فقط شاملو گوش می دهم . مصاحبه گر ازش می پرسه اقای شاملو ایا شما مفاهیمی در ذهنتون بوده که نتونید بر زبان جاری کنید . جواب شاملو خیر است ولی اگر اینو از من می پرسیدن می گفتم بله . بله ای نه از سر ترس . فقط چون زبانم نمی تواند ذهنیاتم را روی کاغذ جاری کند . من هیچ وقت وسعت کلمات در ذهنم و ادبیاتی که بتونم حتی از واژگانی که موجود در ذهنم هست اونقدر بالا نبوده که بتونم ذهنیاتم رو جاری کنم . بگذریم این نیز بگذرد .
ای دوری ات
آزمونِ تلخِ
زنده بگوری
کاش می شد عقب عقب کلِ // زندگیمو برم به سمتِ جنین
حل می شوم در استکان قــرص ها، در سم
محبوب من! خیلی از این کابوس می ترسم!
زل می زنم با گریــــــــه در لیوان آبی که…
حل می شوم توی سؤال بی جوابی که…
می ترسم از این آسمان که تار خواهد شد
از پنجره کــــــــــــه عاقبت دیوار خواهد شد
از دست های تو به دُور گردن این مرد
کـــه آخر قصّه طناب ِ دار خواهد شد!
از خون تــــــــــــو پاشیده بر آینده ای نزدیک
از عشق ما که سوژه ی اخبار خواهد شد!
می چسبمت مثل ِ لب سیــــــگار در مستی
ثابت بکن: هستم که من ثابت کنم: هستی
سرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن
روزی هزاران بــــــــار مردن! واقعا مردن!!
لیوان بعدی: قرص های حل شده در سم
بـــــاور بکن از هیچ چی دیگر نمی ترسم
پشت ِ سیاهی هــــای دنیامان سیاهی بود
معشوقه ام بودی و هستی و… نخواهی بود
پ ن : گم می شوم گم می شوم در سیگار در هیچ در هیچ هیچ هیچ
مهدی موسوی از ما نیست ولی شعر ماندگارش متعلق به خودش نیست
ارغوان ...ارغوااااان
عبور ماهی ها از کنار بشقابم
به من نگاه بکن! واقعاً تهِ آبم!
که بین جلبک ها نم کشیده اعصابم
شبیه یک بُرشِ بی ادامه از خوابم ↓
پ ن : کامی عمیق از ته سیگارم ... بکش مرا از سر ، که دود شوم که دود شوم
وقتی کسی نیست نباید خیال کنی که هست
باید زد هر چیزی رو که خیال می کنی هست ولی نیست رو نابودش کرد
یعنی اون خیال رو باید نابود کرد
این وبلاگ هم یک خیاله
مثله خیلی چیزای دیگه
من به روزای شاد مشکوکم، شک دارم ختمِ ماجرا اینجاس.
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
ادمی که پول نداره امکانات رفاهی برای شریک زندگی رو تامین کنه گه می خوره عاشق بشه ... پروژه خاطر خواهی برایِ قشرِ فرودست باید متوقف بشه
قبلنا چی تو ذهنم بود که حتی خودمو کنترل می کردم که زیاد ننویسم . پس چرا الان چیزی تو ذهنم نیس