هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

هی

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست.

...

حس یک‌ روحو دارم که نه کسیو میبینه نه کسی اونو تو یک خونه تاریک یجای دور زندگی میکنه بی خبر از همه چی... . حملم بهش کنن چاقو از توش رد میشه هیچی نمیفهمه. نه میتونه بمیره نه میتونه زندگی کنه نه میتونه حرف بزنه. نه میشنونش نه کسیو میشنوه.... یه‌موجود معلق بی سرو ته چرت و پرت که فقط هرروز یه سری کارای چرت و پرت تر تکراریو انجام میده بدون هیچ امیدی.

نظرات 2 + ارسال نظر
رهگذر شنبه 3 اردیبهشت 1401 ساعت 21:07

الان خیلی غمگینی ولی دست کم زنده موندنت برای منی که نوشته‌ات رو خوندم مهمه.

فاضله شنبه 3 اردیبهشت 1401 ساعت 20:09 http://golneveshteshgh.blogsky.com

امید زیباست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد